Calculated Foreign Language Prologues

Scroll down to find the language you want
Arabic, Chinese, Farsi, and Korean (Urdu coming soon).

Click here to sign-up for early reader copies and presale alerts.

프롤로그

 

중국 상하이, 프랫

이름부터 밝히고 이야기를 시작할 생각이었지만 그래봐야 소용없을 것 같다. 나에겐 이름이 너무 많으니까. 나도 내가 누군지 모르겠고, 어떤 이름이 나 같은 애한테 어울리는지도 감이 안 온다. 그래서 그들이 날 부르는 명칭부터 알려 주려고 한다.

더블 에잇. 숫자 88.

난 중국에 산다. 아니, 산다는 건 선택을 의미하니까, 정정하자면 난 중국에 존재하고 이 존재 여부는 타고난 재능에 좌우된다.

운 따윈 믿지 않지만, 다들 내가 운이 좋다고 말한다. 물론 그들은 쉽게 수백만 달러를 벌어들이는 내 능력만 볼 뿐, 내면을 점령한 숫자들의 끝없는 폭격에 대한 건 알지 못한다.

난 재능을 이용하고 더 나아가 그 속에서 영리하게 움직이는 법을 배웠다. 인생이 이렇게 바뀔지 누가 알려줬다면 차라리 시궁창 쥐로 사는 쪽을 택했겠지만.

지난 2년 동안 내게 벌어진 일과는 전혀 관계없는 나의 엄마는 내가 이런 드문 재능을 갖고 태어난 이유가 있을 거라고 했다. 엄마가 눈을 반짝이며 날 쳐다보던 때가 기억난다.

“넌 세상을 바꿀 수도 있단다, 어린 갈매기.”

내 천재적인 수학 능력이 어떻게 이용됐는지 엄마가 알았더라면, 너무 충격을 받아 무덤에서 벌떡 일어났을 거다.

한술 더 떠, 아빠와 마라 언니가 한 짓까지 알았더라면, 엄마는 원통해 두 번 죽고도 남았다. 자기 주변에서 벌어지는 일을 거의 다 예측하던 사람이 가족의 배신은 까마득히 몰랐다니. 생각만 해도 실소가 터질 것 같다.

그렇지만 내가 몰랐던 건 전적으로 타당하다고 본다. 난 가족을 사랑했고 사랑이란 계산하거나 수치로 측정할 수 없는 부류에 속하니까. 사랑에는 확실한 이론이 아니라, 보이지 않는 힘처럼 작용할 신뢰가 필요하다. 그래서 위험을 무릅쓸 때도 있고 가끔은 지기도 한다. 그러니 사랑 같은 건 최대한 멀리하는 쪽이 속 편할 것이다.

방정식을 통해 세상을 바라보지 못하는 사람들은 사랑이 우연히 생긴다고 한다. 하지만 우연이라는 건 내 숫자 속 세상에서는 농담일 뿐이다. 우연의 일치 같은 건 없다. 결국 여기까지 온 것이 단순한 우연이라고 말한다면 난 천재가 아니라 바보 멍청이일 테지.

그런데 어느 순간 누구에게나 드는 의구심이자 지금 내 마음속에서 불타고 있는 이 거대한 물음에는 아무리 계산해 봐도 답이 나오지 않는다.

어쩌다 내가 이렇게 됐을까?

내가 구석에서 몸을 앞뒤로 흔드는 펑즈(fengzi 疯子 정신이상자)가 되지 않게 해준 은인 레드는 각자에게 주어진 운명이 있다고 했다. 그 운명으로 걸어 들어가는 선택 역시 우리의 몫이라고. 그러면서 그는 내가 역사에 남을 수도 있다고 말했다.

하지만 고작 열일곱인 난 지금 장래 희망도, 만들어 갈 역사도 없다.

“운명이 생각처럼 ‘짠’ 하고 나타나지 않으면 어떡하죠?”

난 레드에게 이렇게 물었다.

그러자 그의 강렬한 검은 눈동자가 날 쳐다보더니 말했다.

“그 부분은, 칭아이더(qin ai de 亲爱的 얘야), 너에게 달렸단다.”

Korean

Click here to sign-up for early reader copies in Korean and presale alerts.

Arabic

"محسوب" بيد نوفا ماكبي ----- سري

 مقدمه: 

المرفأ القديم، في شنغاي، بالصين 

خططت للبدء بإخبارك باسمي ، لكن هذا لن ينجح. لقد كان لدي الكثير. لا أعلم من أنا ، ناهيك عن الاسم الذي يناسب فتاة مثلي. لذلك سأبدأ بإخباركم بما يسمونني. ضعف ثمانية. مثل الأرقام. 88. 

أنا أعيش في الصين لا ، العيش يعني الاختيار. أنا موجود في الصين ووجودي يعتمد على موهبتي. 

أنا لا أؤمن بالحظ ، لكن هذا ما يقوله الناس لدي. بالطبع ، كل ما يرونه هو قدرتي على صنع ملايين الدولارات عند سقوط قبعة ، وليس القصف المستمر للأرقام التي تحكم عالمى الداخلي. 

لقد تعلمت أن أعيش بموهبتى ، وحتى المناورة فيها ، ولكن إذا أخبرني أحدهم كيف ستكون حياتي، كنت قد اخترت مصير فأر الصرف الصحي بدلا من ذلك. 

أمي ، التي يداها نظيفتان من أي شيء حدث لي خلال العامين الماضيين ،اخبرتني أن لدي هذه الموهبة النادرة لسبب ما. أتذكر عينيها تلمعان بشكل مشرق ، تحدق في وجهي. "يمكنك تغيير العالم بعقلك ، ايها النورس الصغير." لو كانت تعرف فقط  كيف  تم استخدام عبقريتي الرياضية. قد تجعلها الصدمة تقفز مباشرة من قبرها. 

لكنها ستموت مرتين إذا عرفت ما فعله أبي ومارا. هذا يكاد يجعلني أضحك كفتاة يمكن أن تتنبأ بكل شيء تقريبا من حولها ، باستثناء خيانة عائلتها. 

من المنطقي تماما أنني فاتني ذلك. أحببتهم ولا يمكن حساب الحب أو قياسه بالأرقام. إنه يتطلب الثقة ، التي تعمل على قوى غير مرئية ، وليس كنظرية الصوت. هذا يأخذ مخاطرات وفي بعض الأحيان نخسر. في رأيي ، من الأسهل الابتعاد عن أشياء مثل الحب. 

غالبا ما يقول الأشخاص الذين لا يرون العالم من خلال شاشة المعادلات إن الحب يحدث بالصدفة. لكن الحوادث مزحة في عالم الأرقام الخاص بي. لا يوجد شيء اسمه صدفة. سأكون أحمق لأقول إن نهايتي هنا تركت للصدفة. 

لكن الأرقام ، بغض النظر عن كيفية حسابها ، لا يمكنها أبدا الإجابة على السؤال الذي نطرحه جميعا في وقت ما. نقطة ، الشيء الوحيد الذي يحفربحرقة في قلبي: لماذا؟ 

ريد السبب الوحيد الذي يجعلني لست بعض fengzi هزاز ذهابا وإيابا في زاوية يقول أن كل واحد منا يعطى مصير. أن خيار السير في هذا المصير هو خيارنا أيضا. هو يقول أنني يمكنني النزول في التاريخ. 

لكن في السابعة عشرة من عمري ، ليس لدي مستقبل أتحدث عنه ،  دع التاريخ  فقط يصنعه. "إذن ماذا تفعل" سألت ريد ، "إذا لم يصبح مصيرك كما كنت تعتقد ذات مرة؟" 

حدق ريد في وجهي بعينيه الثاقبتين الداكنتين وقال ، "هذا الجزء ، qin ai de ، متروك لك."

Click here to sign-up for early reader copies in Arabic and presale alerts.

Chinese

序言

        荒库,上海,中国

 

        我本来打算一开始就告诉你我的名字,但那行不通。我有过太多的名字。我不知道我是谁,更别说什么样的名字适合像我这样的女孩。所以我还是先告诉你他们怎么叫我吧。双八。就像数字一样。88。

        我住在中国——不,住意味着选择。我存在于中国,而我的生存取决于我的天赋。

        我不相信运气,但人们都说我有运气。当然,他们看到的只是我弹指之间挣千万钞票的能力,而不是驾驭我内在世界持续不断的数字轰炸。

        我已经学会了与我的天赋共存,甚至驾驭它。但是如果有人提前告知我现在的处境,我宁愿选择当地沟老鼠的宿命。

        妈妈告诉我我拥有如此稀有的天赋是有原因的。她也与过去两年发生在我身上的一切毫不相干。我记得她的眼睛闪着明亮的光芒,低头凝视我说,“小海鸥,你可以运用你的头脑改变这个世界。”如果她知道我的数学天才正在如何被人利用,她会震惊地从坟墓里跳出来。

        但是如果她知道了爸爸和玛薇干的事,会再次死去的。这几乎让我失笑——一个可以预测周围一切的女孩,却没有料到会被自己的家人背叛。

         我如此失算是完全合乎逻辑的。我爱他们,而爱不能用数字来计算或衡量。爱需要信任,而信任靠着无形的力量,而非健全的理论运行。爱需要冒险,而有时我们会失败。在我看来,还是远离爱这样的东西比较轻松。

        不能透过方程式看世界的人们总说爱是碰巧发生的。但在我的数字世界里,偶然是个笑话。没有巧合这回事。我不会蠢到认为自己沦落到这里纯属偶然。

        而数字,无论你怎么计算,都不能回答我们在某个时候都会问的问题,那个在我心中燃烧的火山口:为什么?

        老红——那个唯一让我没有像疯子一样在角落来回摇摆的原因——说我们每个人都被赋予了一个命运。步入那个命运的选择权也是我们的。他说我可以名垂青史。

        但是十七岁的我,没有任何未来可言,更别说创造历史了。“那你怎么办呢?”我问老红,“如果你的命运并不是你曾经想象的样子?”

        老红用那双漆黑锐利的眼睛凝视着我说,“那部分,亲爱的,就看你了。”

Click here to sign-up for early reader copies in Chinese and presale alerts.

 

حساب‌شده

 اثری از: نووا مک‌بی

ترجمه‌ی فارسی: عاطفه بهسام

 

 مقدمه

 

پِرات، شانگهای، چین

حقیقتش اول می‌خواستم اسمم رو بگم، ولی فایده‌ای نداره. تو زندگیم اسم زیاد داشتم. دیگه نمی‌دونم چه کسی هستم، چه برسه به اینکه بخوام بگم چه اسمی به دختری مثل من میاد. پس با نامی شروع می‌کنم که اون‌ها روم گذاشتن. دوهَشت. مثل شماره‌ی هشتادوهشت. 88.

تو چین زندگی می‌کنم. نه. بگم زندگی می‌کنم یعنی انتخاب خودم بوده. بهتره بگم تو چین وجود دارم و وجود من به قدرتم وابسته‌ست.

من به شانس اعتقاد ندارم، ولی می‌گن خوش‌شانسم. این هم فقط به‌خاطر اینه که می‌بینن با قدرتم می‌تونم تو یک چشم به هم زدن چند میلیون دلار پول در بیارم؛ مردم از وجود پرسروصدا و دائمیِ شماره‌هایی که زندگیم رو از داخل حکم‌رانی می‌کنن خبرندارن. یاد گرفتم با قدرتم کنار بیام، حتی ازش استفاده‌ی مفید کنم، ولی اگر به من می‌گفتن قراره این‌طوری زندگیم کنم، ترجیح می‌دادم موشِ فاضلاب باشم.

مادرم هیچ‌وقت دست‌هاش به کارهایی که من تو این دو سال مجبور شدم انجام بدم آلوده نشده بود. به من می‌گفت حتماً یک دلیلی داره که این قدرت رو دارم. یادم میاد وقتی به من نگاه می‌کرد، چشم‌هاش برق می‌زدن. می‌گفت: «تو می‌تونی با ذهنت دنیا رو عوض کنی، مرغ‌دریایی کوچیک من.»

اگر الان می‌دید نوابغ ریاضی من برای چه کارهایی استفاده می‌شه، مطمئنم از شوک از تو قبر می‌پرید بیرون.

ولی اگر می‌فهمید بابا و مارا چی‌کار کردن، دوباره از دنیا می‌رفت.

خیلی خنده‌داره، منی که می‌تونم تقریباً هرچیزی رو از قبل بفهمم، هیچ‌جوره نتونستم خیانت خانواده‌ی خودم رو پیش‌بینی کنم. البته کاملاً منطقیه که متوجه نشم. من دوستشون داشتم و دوست‌داشتن رو نمی‌شه با ریاضی و اعداد اندازه گرفت. به اعتماد بستگی داره و اعتماد هم وابسته‌ست به نیروهای پنهان و نه تئوری‌های منطقی. بعضی اوقات ریسکیه و توش شکست می‌خوریم. به نظرم خیلی راحت‌تره که کلاً از چیزهایی مثل عشق و دوست‌داشتن دوری کنم.

کسانی که دنیا رو از قاب حساب‌کتاب نمی‌بینن همیشه می‌گن دوست داشتن شانسیه، ولی تو دنیای شمرده‌شده‌ی من چیزی مثل اتفاق و حادثه، خنده‌داره. هیچ چیزی همین‌طوری رُخ نمی‌ده. احمقانه‌ست بگم وضع الانم به‌خاطر شانس و اتفاقه. اگرچه اعداد رو هرطور هم حساب کنی، جواب اون سوالی که همه‌ی ما یک زمانی از خودمون می‌پرسیم رو نمی‌دن: چرا؟

رِد، تنها دلیل اینکه الان مثل یک فُنزو [1]گوشه‌ی اتاق عقب‌جلو نمی‌شم، همیشه می‌گه هر کدوم از ما یک سرنوشتی داریم. که همه انتخاب داریم که اون سرنوشت رو بپذیریم یا نه. می‌گه من می‌تونم تاریخ‌ساز باشم.

ولی منِ هفده‌ساله هیچ آینده‌ای ندارم، چه برسه به اینکه بخوام تاریخ‌ساز بشم.

یک روز ازش پرسیدم: «خب اگر سرنوشت به کامَم نباشه اون‌وقت چی‌کار کنم؟»

با چشمانِ سیاه و نگاه عمیقش براندازم کرد و گفت: «چین‌آیدا[2]، این بخشش به خودت بستگی داره.»


[1]疯子 چینی، به معنای «دیوانه»

[2]亲爱的 چینی، به معنای «عسلم»

Farsi

Click here to sign-up for early reader copies in Farsi and presale alerts.